تناضات ساختاری و کارکردی بهزیستی در رابطه با کارمندان شاغل خود
تناقضات ساختاری و کارکردی سازمان بهزیستی
بخش اول (قسمت اول): مراکز نگهداری کودکان (شیرخوارگاه ها)
آسیب زدایی از کودکان جامعه هدف ، به قیمت آسیب زدن به کارمندان شاغل خانم :
امروزه حضور زنان در محیطهای اجتماعی و شغلی امری اجتنابناپذیر است از دیگر سو، زنان نقشهای متعددی در زندگی بر عهده دارند. گاهی انجام وظایف زنان در خانواده در کنار فعالیت خارج از خانه، زنان شاغل را در معرض تعارض جدی قرار داده و آنها را مستعد ایجاد تنش و آسیب جسمی و روحی مینماید .انجام تحقیقات و جمعآوری اطلاعات علمی در مورد تعیین سلامت عمومی زنان در محیطهای شغلی دچار یک چرخه معیوب است. در کشور ما فرض ایمن بودن محیط کار زنان، منجر به تحقیقات اندک در این حوزه و ناشناخته ماندن خطرهای موجود شده و انگیزه کافی برای انجام تحقیقات ایجاد نشده است این در حالی است که نتایج مطالعات انجام شده نشان میدهد که زنان در حد مردان با عوامل زیانآور محیط کار در تماس بوده و نیازمند توجه و مراقبت بیشتری هستند.
مروری بر متون علمی نشان میدهد که نرخ به کارگیری و استخدام زنان در محیطهای کاری افزایش یافته است در حالی که این نرخ برای مردان در مدت مشابه ، کمتر گزارش شده است . این روند نشان از افزایش تعداد زنان شاغل در همه بخش های اجتماع داشته و لزوم انجام تحقیق در مورد اثرات محیط کار بر سلامتی آنها را روشن میسازد.
از آنجا که الگوهای شغلی، فیزیولوژیکی و روانی فعالیت زنان و مردان با یکدیگر متفاوت گزارش شده است، سازمان جهانی کار در سال 2015 در بیانیه مرتبط با روز جهانی ایمنی، بر لزوم توجه به تفاوتهای فردی و جنسیتی در محیطهای کاری تأکید نموده و انجام بررسی دقیق این تفاوتها را خواستار شده است. Ramos و همکاران طی یک بررسی مقایسهای بین مردان و زنان به این نتیجه رسیدند زنان استرس بیشتری در محیط کار تحمل مینمایند و از اختلالات اسکلتی و عضلانی بیشتری رنج میبرند. همچنین، در مطالعات دیگری این تفاوت به خصوص در اندامهای فوقانی مورد تأیید قرار گرفته است.
در دهه گذشته، در کشور ما بررسی سلامت شغلی زنان به عنوان یک طیف خاص با محدودیتهای مشخص کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. به هر حال این موضوع مورد توجه محققین سایر کشورها قرار داشته است. تحقیقاتChau و همکاران در یک دوره سه ساله تا سال 2014 بر روی 22952 کارگر زن نشان داد که زنان زیر 25 سال و افراد کم تجربه در معرض بیشترین آسیبهای شغلی هستند. تحقیقی دیگر در چین بر روی 8300 کارگر زن شاغل در صنایع الکترونیک نشان داد که 9/51% زنان با یک یا تعداد بالاتری حوادث شغلی مواجه بودهاند. همچنین، بیش از 60 درصد افراد مورد مطالعه اظهار نمودهاند که درگیر یک بیماری شغلی هستند.این روند در حوزه مسایل و مشکلات روانی محیط کار نیز دیده میشود. Shanbhag و همکارش در هندوستان، سلامت روان 350 کارگر زن شاغل در کارگاههای تهیه البسه را بررسی نموده و مشخص شد 11% زنان دچار علایم جسمانی هستند، 6/7% اضطراب دارند، 1/7% اختلال در عملکرد اجتماعی را تجربه می کنند و 8/6% نشانههای افسردگی را از خود بروز دادهاند.
بدون وجود سطح بالایی از سلامت عمومی، زنان و مردان شاغل و به تبع، سازمانی که آنها در آن فعالیت میکنند، نخواهند توانست به عنوان یک مجموعه سالم اقتصادی به تولید ناخالص ملی کمک نموده و منابع انسانی ارزشمند کشور را نیز پاسداری نمایند.
با توجه به اینکه ارگانی مانند بهزیستی که با شعار زندگی بهتر پا گرفته است ، توجه کافی به رصد دقیق کارمندان زن شاغل خود نداشته است تا در راستای شعار « به زیستی» ، الگویی عملی را در بین ارگان های دولتی کشور به نمایش بگذارد .
با توجه به برآورد های میدانی شاید بتوان گفت که بیشترین آسیب را کارمندان زن شاغل در بخش های سرپنجه و صفی این سازمان ( شیرخوارگاهها ، مراکز نگهداری توانبخشی و …) متحمل می گردند .
ماهنامه رامش روان در نظر دارد به درخواست تعداد کثیری از کارمندان زن مستاصل شاغل در بخش های صف این ارگان ( اختصاصی در این شماره بررسی شیرخوارگاه ها ) ، به انعکاس بخش کوچکی از مشکلات بسیار این کارمندان، بپردازد.
با توجه به رسالت مطبوعات و بخصوص ماهنامه رامش روان (آرامش روان)، امید است بررسی سلسله وار این مشکلات بتواند آرامش را به جان های خسته و رنجور این بانوان کم توقع و رنجور ، بازگرداند . ما معتقدیم با مشکلات عدیده کاری این بانوان ، که بعنوان «مادر» در بخش های مختلف شیرخوارگاهها فعالیت می نمایند نمی توان به رسالت مادری آنها امیدوار بود ، آن هم برای جامعه هدف که همان کودک آسیب دیده ، می باشند.
متاسفانه در بررسی های میدانی اینگونه تداعی می شود بهزیستی سعی دارد آسیب زدایی کودکان جامعه هدف را با آسیب زدن به کارمندان شاغل خود جبران کند .
در نظر داریم در شماره های پی در پی ماهنامه ، به گوشه ای از مشکلات کارمندان شاغل در بهزیستی ، بپردازیم که امیدواریم اطلاعات ارزشمندی در اختیار تصمیمگیرندگان ، مدیران و مسئولین ذی ربط در راستای بهبود سلامت عمومی شاغلین قرار دهد تا با استفاده از نتایج و تحلیلها و ارتباطات بین عوامل، بتوانند برنامهریزی مطلوبی برای نیروی کار انجام داده و موجبات ارتقای سطح سلامتی آنان را فراهم آورند. با توجه به عدم وجود اطلاعات واقع بینانه در این حوزه اطلاعات ارزشمندی در اختیار مدیران قرار میدهد تا با استفاده از ارتباطات ، اختلالات و آسیب های شناسایی شده، بتوانند برنامهریزی جامعی را برای این قشر، انجام داده و موجبات ارتقای سطح سلامتی آنان را فراهم آورند.
آسیب شناسی مراکز نگهداری کودکان (شیرخوارگاه ها )
این روزها با فراگیری بیماری کرونا، با مفهوم قرنطینه تا حدی آشنا شدهایم، مفهومی که کسانی سالهاست زندگیاش کردهاند. کودکان بیسرپرستی که در مؤسسات خیریه، مراکز شبانهروزی بهزیستی و وابسته به بهزیستی نگهداری میشوند، از این دست هستند که قرنطینه را از ابتدای ورود به این مراکز، در بین تختهای فلزی و نردهها تجربه میکنند.
بعضی کودکان( بدسرپرست) از مادران گرفته میشوند و به مکانی برای نگهداری برده میشوند که گویی مکانی موقتی است، اما اغلب تمام سال را در همان فضای موقتی میمانند که در اکثر مواقع سال ها به طول می انجامد .
تعداد زیادی کودک در سنی که مهمترین سن برای شکلگیری شخصیت کودک است، در اتاقکهای کوچک و تختهای فلزی نگهداری میشوند. تعداد زیادی از نوزدان حتی از ابتدای خلقت، از مادرانشان ( توسط تیم ۱۲۳ و با گزارش بیمارستان، به علت تشخیص اعتیاد مادر و یا عدم وجود پدر،) گرفته میشوند به این امید که مسیری انسانی تر را برای رشد جسمی ، روحی و آموزشی در اختیارشان قرار دهیم .
در تمام سه سال اول زندگی ، کودکان در تختهای فلزی دو در سه، نگهداری میشوند بدون هیچ ارتباطی با دنیای بیرون. در این مراکز اکثر کودکان دچار مشکلات گفتاری و حرکتی هستند، چون در طی این سه سال خیلی کم از تخت بیرون میآیند، مگر برای زدن واکسن یا اگر خوششانس باشند، مریض شوند و به دکتر برده شوند. اکثر آنها در این شرایط دچار تشنج و اضطراب میشوند، بالا میآورند، جیغ میکشند و نمیتوانند با جهان بیرون مواجه شوند. آنها تمام مدت در حال انجام حرکات تکراریاند. اگر به ردیف تختهای آنها نگاهی بیاندازی، تعداد زیادی نوزاد در امتداد هم میبینی که به انگشتهای دستشان نگاه میکنند، دستها تنها چیزی است که دارند. بعضی، کلهشان از سمتی که معمولاً به آن میخوابند تختشده و چشمها، گویی چند لحظه پیش از حدقه درآمده اند . آنها که کمی بزرگترند، ساعتها چهاردستوپا، خودشان را حرکت میدهند و سر به تختهای فلزی میکوبند، یا در سنین بالاتر سعی میکنند خودشان را از تخت بیرون بیندازند.
مربی کودکان در موسسههای خیریه یا بهزیستی، جزء مشاغل سخت محسوب می شود . چون نگهداری از کودکان بخصوص نوزادان، کاری پیوسته است، کاری که یکلحظه غفلتش میتواند سرنوشت کودکی را تغییر دهد. قاعدتاً هر سه سال یکبار باید پرسنل با دیگر پرسنل بهزیستی، جابهجا شوند، اما معمولاً کمتر کسی حاضر به قبول چنین مسئولیتی میشود. شیرخوارگاه در بین کارمندان بهزیستی به تبعیدگاه مصطلح است . یعنی افراد از بخشهای دیگر به این مکان تبعید میشوند. تعداد مربی آنقدر کم است و بچهها بهقدری زیادند که حتی عوض کردن و شیر دادن به کودکان معضلی است. درصورتیکه وظیفه مربی فقط مراقبت و آموزش کودک است و اصولاً باید برای انجام کارهای خدماتی کمکمربی وجود داشته باشد که عملاً اینچنین نیست. در بخشنامه، هر مربی باید از شش کودک مراقبت کند، اما گاهی در شیفتهای بیستوچهارساعته، دو نفر مسئول نگهداری بیش از چهل کودک هستند. یعنی اگر فقط بتوانی کودک را بشویی، عوض کنی و شیردهی، وقتی به آخرین کودک برسی، باز باید سراغ اولی بروی . اگر کودکی مریض و راهی بیمارستان شود، یک مربی باید برای نگهداریاش همراه شود و تعداد زیادی بچه میمانند و پرسنل باقیمانده که باید از آنها مراقبت کنند!.
خیلی وقتها پیش آمده که در روزهایی که شیفتِ کاری مربی نبوده ، مربی را مجبور میکنند، برای نگهداریِ کودک به بیمارستان برود که اگر قبول نکنند که در روزهای غیر شیفت، به بیمارستان بروند، تهدید به اخراج میشوند.
عمده مشکلات مشهود در شیرخوارگاه ها:
* کمبود نیروی شدیدا نا کافی در شیرخوارگاه که بعضا نیروها مجبور به تحمل فشار کاری شدید در شیفت های شب می شوند . که اگر اتفاقی هم در طول شیفت برای نوزاد یا کودک بیافتد باز هم با بی انصافی ، مربی مقصر شمرده میشود
– * قرار دادن چهار مربی و یک کمک مربی برای چهل نوزاد یا بیشتر ( که بعضا بعلت مرخصی و یا مریضی از این تعداد مربی هم کاسته می شود )
-* قرار دادن یک مربی برای بیست یا بیشتر از کودک در بخش نوپا(دوره سنی یک الی سه سال)
-* قرار دادن یک مربی برای بیست یا بیشتر کودک نونهال که هر کدام خود نیازمند یک مادرند !(دوره سنی سه تا شش سال)
-* مشخص نبودن شرح وظایف پرسنل: ابتدایی ترین اصول در مدیربت مجموعه ها و شرکت های تولیدی و … مشخص کردن شرح وظایف هر پرسنل ، ابلاغ به نامبرده و بازخواست کردن در همان حوزه کاری و شرخ وظایف می باشد . متاسفانه این مهم در شیرخوارگاهها رعایت نمی شود . انجام کارهای کمک مربی توسط مربی و بالعکس به امری بدیهی در شیف ها بدل شده است به طوری مشغول شدن مربی به کارهای کمک مربی (همانند تعویض پوشک ها ، تعویض تشک های کثیف و …) او را از وظیفه اصلی خود غافل کرده و مربی فرصت کافی برای نظارت به همه کودکان و چک کردن علایم حیاتی و مراقبت های مادرانه ، پیدا نمی کند و این خطر و هشداری جدی است که معمولا مسئولین توجهی به آن نمی نمایند.
* اعمال رفتار سلیقه ای مدیریتی از جانب مدیران شیرخوارگاه : عدم وجود شرح وظایف ، عدم واگذاری پرسنل کاری مکفی و … مدیران را ترغیب می نماید که به شیوه ایی کاملا محلی و غیر استاندارد به مدیریت در بخش های شیرخوارگاهها بپردازند . که مطمئنا یکی از دلایل اصلی ایجاد ناعدالتی ، تبعیض و … می باشد که آسیب های جبران ناپذیر برای کارمندان شاغل در این بخش ها به وجود آورده است . کودکانی آسیب دیده شیرخوارگاهها ، همین مادران آسیب دیده را در کنار خود خواهند داشت .
* عدم متناسب بودن شغل افراد با تحصیلات کارمند: عدم تناسب شغل با تحصیلات یکی دیگر از مهم ترین معضلات مدیریتی شیرخوارگاهها می باشد . به گونه ایی که بانویی با سطح تحصیلات کارشناسی و حتی کارشناسی ارشد را مجبور می نمایند پوشک کودک تعویض نماید و حق هیچ گونه اعتراضی را به او نمی دهند و اعتراض می تواند موجب توبیخ ، توهین و تحقیر مضاعف کارمند گردد. این رفتارهای همیشگی و تکراری ، عقده سرخوردگی را در بین مربیان ترویج می دهد و این رفتارها، ما را به اثبات همان فرضیه ای می رساند که سازمان بهزیستی « آسیب زدایی از کودکان جامعه هدف به قیمت آسیب زدن به کارمندان شاغل خانم » رابه عنوان یک خط مشی برگزیده است . غافل از اینکه داشتن «مربی» به عنوان «مادر» با حجم زیادی از کارهای سنگین ، تحقیر مداوم و … نه تنها بهزیستی را از اهداف عالیه خود دور می کند بلکه دقیقا عکس شعارهای زیبایش ، خود عاملی می شود بر دامن زدن به آسیب زدن به بخش بزرگی از کارمندان ، که وظیفه آسیب زدایی را بر دوش دارند.کارمندانی که وظایف دیگری را هم در این اجتماع بر عهده دارند . کارمندانی که بعد از فراغت از شیفت ، نمی توانند وظایف همسری، مادری و… را به خوبی بر عهده گیرند .
* عدم بازدید و پیگیری مسئولین بهزیستی در ارتباط با مشکلات کارمندان: با حجم بالای مسئولیتی که شیرخوارگاه بر عهده دارند تقریبا کمترین بازدید ها از شیرخوارگاهها انجام می شود . البته انباشت انبوه مشکلات لاینحل که به بخشی از آنها در بالا اشاره شده است باعث شده مسئولین ترجیح دهند به جای مواجهه شدن با مشکلات و جنگیدن برای حل آنها ، با عافیت طلبی از کنار آن عبور کنند و با بی انصافی شیرخوارگاهها را با انبوهی از مشکلات، که کارمندانش با آن دسته پنجه نرم می کنند تنها بگذارند و معمولا با بازدیدهای سرسری ، این گره را از سر خود باز می کنند . البته مطمئنا استثناهایی وجود دارد . شاید بعضی از شیرخوارگاهها که به عنوان نماد بهزیستی هستند( همانند شیرخوارگاه آمنه) بیشتر مورد بازدید قرار گیرند . اما نکته مغفول مانده، حل انبوه معضلات و مشکلات نهادینه شده و کارمندان مظلومی که راهی برای مطالبه خواسته های انسانی خود نمی یابند .
*عدم احترام به همکار در ستادهای بالادست یا حتی از سوی مدیریت شیرخوارگاه: عدم وجود شرح وظایف، مدیریت سلیقه ایی ، عدم تناسب حجم کودک به مربی و … این ذهنیت غلط را در مدیریت شیرخوارگاه و بالادست القا می کند که هر رفتاری را می تواند با کارمند شیرخوارگاه در شغل مربی و کمک مربی انجام دهد . همچنین تداوم این روش و بی توجهی به خواسته های مربیان و کمک مربیان ، مدیران را بر اجرای روش نادرست مدیریتی خود دلیر کرده است.
*عدم تناسب شغل با حقوق کارمند و یا تفاوت رفاهیات در بخش های مختلف سازمان : که مورد اعتراض کلیه کارمندان سازمان می باشد که هنوز پاسخ قانع کننده ای به آن داد نشده است (که دامنه این بی عدالتی و نارضایتی ها تا به آنجا ادامه پیدا کرد که اخیرا عده ایی از کارکنان این سازمان با تجمع مقابل مجلس شورای اسلامی ، خواستار برآورده شدن حقوق عادلانه و اجرای عدالت شده اند )
*عدم پاسخ دهی درست و به موقع به امور اداری کارمندان مشغول در شیرخوارگاه ها از سوی بهزیستی تابعه
*اعمال قانون های سلیقه ای در خصوص مرخصی ها اعم از استعلاجی و استحقاقی از سوی مدیریت و امور اداری و عدم پیگیری بهزیستی تابعه : که این امر نیز نشات گرفته از اعمال سلیقه ای مدیریتی است که به گوشه ایی از علل و عوامل آن اشاره شد.
*عدم در نظر گرفتن توانایی افراد در سپردن مسئولیت شغلی: همانگونه که توضیح داده شده شغل مربی و کمک مربی از جمله شغل های سخت محسوب می گردد که نیاز به توانایی بدنی و جسمی قابل قبول می باشد . سازمان بهزیستی سال 1399 اقدام به جذب نیرو از طرق آزمون استخدامی سراسری نموده است که مانند همه ضعف های مدیریتی مشهود در بهزیستی ، به تنها فاکتوری که در جذب نیروهای خانم به عنوان مربی توجه نشده است، توانایی جسمانی انجام کار به عنوان مربی در شیرخوارگاهها می باشد . متاسفانه در بخش های گزینش ، فاکتور سطح تحصیلات بالا ، بررسی انواع مقالات ، مصاحبه های تخصصی علمی و …! مورد بررسی قرار گرفته است غافل از اینکه کارمند استخدام شده را با مدرک کارشناسی ارشد و حتی دکتری در پایین ترین شغل سازمانی خود در شیرخوارگاه ها ، مشغول نموده است .فارغ از اینکه کارمند استخدام شده بر اساس سطح سواد بالایش جذب شده است و اصلا گزینه مناسبی برای کار بدنی و جسمانی سخت شیرخوارگاه نمی باشد .این عدم توازن سطح تحصیلات و کار بدنی غیر استاندارد ، دلیل دیگری است که این کارمندان در شیرخوارگاه ها به آسیب دیده ترین قشر شاغل لقب بگیرند که نه تنها هیچ استفاده ای از مدرک و سطح سوادشان نمی شود بلکه از آنها انتظار کاری دارند که بر اساس توانایی آن(کارهای سخت و صرفا بدنی و جسمانی) گزینش نشده اند !
*عدم تنظیم ساعات کاری با کارمندان شیفت شب و خستگی مضاعف این افراد
*رعایت نشدن قوانین یکسان برای کارمندان شاغل در بخش های مختلف شیرخوارگاه و برخورد سلیقه ای مدیریت و …: شیرخوارگاه ها به سه بخش 1- شیرخوار 2- نونهال 3- نوپا تقسیم بندی شده است . جابجایی پرسنل در بخش ها بر اساس هیچ اصولی نیست و معمولا شیفت ها و جاگذاری نفرات بر اساس ، رابطه ، سلیقه و … انجام می گیرد که خود عامل بی عدالتی و آسیب زایی است که کارمندان با آن مواجه هستند .
سخن آخر اینکه
دنیای امروز به مسئولین و مدیرانی نیاز دارد که بتوانند مدام خود را با شرایط وفق داده و بتوانند با بررسی همه جانبه از پس چالشهای پیشرو بر بیایند. شرایط امروز جهان باعث شده ما شغل خود را یکی از فاکتورهای آزاردهنده در زندگی بدانیم و این وظیفه مدیران خوب است که باید تلاش کنند تا شغلمان را برای ما بهتر کنند .
با توجه به مشخص شدن اختلالات جسمی و روانی در شاغلین چه مرد و چه زن ، در درجه اول انجام تحقیقات بیشتر در حوزه سلامت شغلی به منظور درک عمیقتر عوامل خطر شغلی، محیطی و خانوادگی (تعاملات، روابط، شیوه زندگی و نحوه تغذیه) توصیه میگردد. در گام بعدی و با توجه به حساسیت بیشتر زنان در مواجهه با عوامل خطر شغلی، انتخاب دقیق و مبتنی بر میزان تحصیلات ، توانایی جسمی و روحی افراد و بررسی شرایط و مشکلات کلیه کارمندان توسط مدیران و مسئولین بهزیستی پیشنهاد می گردد.
در پایان لازم است این موضوع را اعلام نماییم که تنها دو هدف ما در ماهنامه رامش روان وا داشته تا به بررسی سلسله مشکلات در سازمان بهزیستی کشور بپردازیم
1- کمتر به این مشکلات پرداخته شده است
2- معتقدیم با کارمندان آسیب دیده که با بی توجهی هر روزآسیب دیده تر می شوند ، نمی توان جامعه هدف آسیب دیده ایی را بهبود بخشید .
از سازمان بهزیستی هم انتظار داریم به جای پاک کردن صورت مسئله ، یاری مان دهند تا معضلات و مشکلات کارمندانش، مطرح و تبیین گردد تا قدمی در راستای حل آن توسط مسئولین ذی ربط گرفته شود به این امید که کارمندی از این سازمان، قربانی آسیب زدایی از جامعه هدف ، نگردد. پایان بخش اول (قسمت اول):