بحران عاطفی در شیرخوارگاه ها بیداد می کند

سلسه مقالات: تناقضات کارکردی و ساختاری سازمان بهزیستی

تناقضات ساختاری و کارکردی سازمان بهزیستی

بخش اول (قسمت دوم): مراکز نگهداری کودکان (شیرخوارگاه ها)

در بخش اول از سلسله مقالات با موضوع تناقضات ساختاری و کارکردی بهزیستی ، به بررسی بخشی از  مشکلات و معضلات کاری  کارمندان خانم در شیرخوارگاه ها پرداخته شد . که با  سپاس و توجه به همکاری کارمندان شاغل در شیرخوارگاه ها  و مشکلات جدید ارائه شده،  بی گمان به ادامه بررسی پیامدهای ناگوار شرایط کنونی حاکم بر شیرخوارگاه ها بپردازیم .

مهم ترین مشکلات کاری کارکنان خانم شاغل شیرخوارگاه ها که در شماره  گذشته (خردادماه ) به آنها پرداخته شده بود عبارتند بودند از :

* کمبود نیرو در شیرخوارگاه که بعضا نیروها  مجبور به تحمل فشار کاری شدید در شیفت های شب می شوند

 * قرار دادن چهار مربی و یک کمک مربی برای چهل نوزاد یا بیشتر ( که بعضا بعلت مرخصی و یا مریضی از این تعداد مربی هم کاسته می شود  )

* قرار دادن یک مربی برای بیست یا بیشتر از  کودک  در بخش نوپا(دوره سنی یک الی سه سال)

* قرار دادن یک مربی برای بیست یا بیشتر کودک نونهال که هر کدام خود نیازمند یک مادرند !(دوره سنی سه تا شش سال) 

* مشخص نبودن شرح وظایف پرسنل:

* اعمال رفتار سلیقه ای مدیریتی از جانب مدیران شیرخوارگاه

* عدم متناسب بودن شغل افراد با تحصیلات کارمند

* عدم بازدید و پیگیری مسئولین بهزیستی در ارتباط با مشکلات کارمندان

*عدم احترام به همکار در ستادهای بالادست یا حتی از سوی مدیریت شیرخوارگاه

*عدم تناسب شغل با حقوق کارمند و یا تفاوت رفاهیات در بخش های مختلف سازمان

*عدم پاسخ دهی درست و به موقع به امور اداری کارمندان مشغول در شیرخوارگاه ها از سوی بهزیستی تابعه

*اعمال قانون های  سلیقه ای در خصوص مرخصی ها اعم از استعلاجی و استحقاقی از سوی مدیریت و امور اداری و عدم پیگیری بهزیستی تابعه

*عدم در نظر گرفتن توانایی افراد در سپردن مسئولیت شغلی

*عدم تنظیم ساعات کاری با کارمندان شیفت شب و خستگی مضاعف این افراد

*رعایت نشدن قوانین یکسان برای کارمندان شاغل در بخش های مختلف شیرخوارگاه  و برخورد سلیقه ای مدیریت

 معتقدیم عدم حل هر کدام از مشکلات مطرح شده  ما را به اثبات  فرضیه  بالا خواهد رساند که  سازمان بهزیستی  آسیب زدایی کودکان جامعه هدف را با آسیب زدن به کارمندان شاغل خود جبران می کند .

که امیدواریم بحث ، تبیین  و تحلیل مشکلات ، امیدی را برای آسیب زدایی از جامعه ایی غیر هدف(کارکنان خانم شاغل در شیرخوارگاه ها ) در دل ها روشن کند .

در این مقاله قصد داریم به  بیداد بحران عاطفی در شیرخوارگاه ها بپردازیم و به این نکته تاکید کنیم که با ادامه این روند در اداره شیرخوارگاه ها ،  نمی توان به آینده ایی روشن  برای کودکانی که در آنجا زندگی می کنند  ،  امیدوار بود. بی هیچ تعارفی باید اعلام کرد کودکان شیرخوارگاه ها ( در این مقاله درباره این بخش از زندگی کودکان بی سرپرست یا بد سرپرست در شیر خوارگاه ها می پردازیم) در حساس ترین سن رشد عاطفی خود یعنی در شش سال اول زندگی از مفاهیمی چون فداکاری ، محبت ،آغوش گرم شبه مادر ، از خودگذشتگی و احساس تعلق و… بیگانه هستند و این واقعیت دردناکی است که در شیرخوارگاه ها در جریان است .

براساس دستورالعمل بهزیستی، به کار گیری یک پزشک متخصص اطفال، روانشناس، پرستار یا بهیار و یک مربی برای حداکثر شش کودک تا یک و نیم سالگی، یک ونیم تا 3 سالگی و 3 تا 5 سالگی الزامی است در صورتی که در استانداردهای بین المللی  برای تنها سه کودک مجازمی باشد و این درحالی است  که چیزی که در واقعیت در شیرخوارگاه ها اتفاق می افتد،  تنها گذاشتن سی الی چهل کودک ( مخصوصا در شیفت های شب) با یک یا دو مربی و یک کمک مربی است که  انتظاری مضحک خواهد بود که مربیان بخواهیم خلاء عاطفی موجودی را پر نمایند .

از مربیانی که در سخت ترین شرایط کاری روزگار می گذراند و در هر دقیقه و ثانیه بارها به خود و شرایطی که درآن هستند لعنت می فرستند چگونه می توانند به فاکتور محبت به کودکان شیرخوارگاه فکر کرد !؟

  بحران عاطفی در شیرخوارگاه ها ، بیداد می کند  و ما این زنگ خطر را به صدا در خواهیم آورد که کودکانی با این کودکی وحشتناک ، جامعه را در سال های بالاتر ، آرام نخواهند گذاشت .

تمام تلاش مسئولین در شیرخوارگاه ها این است که با امکانات دولتی و کمک های خیرین و بخش خصوصی، امکانات مادی را برای بچه های شیرخوارگاه ها تامین نمایند،  غافل از اینکه عدم  تامین خلاء عاطفی کودکان که می بایست در شرایط استاندارد ،  توسط مربیان تامین گردد، حلقه مفقوده سیر طبیعی رشد کودک است که سال ها به فراموشی سپرده شده است . همانگونه که در گفتارهای گذشته تاکید شده است انباشت انبوهی از  مشکلات و معضلات لاینحل در شیرخوارگاه ها،  این اجازه را از مسئولین گرفته که مشکلات را به صورت ریشه ایی حل کنند  و این غفلت خطرناک همانند آژیری خطرناک هر لحظه با صدایی مهیب تر،  گوش های شنوا را می خراشد.

کودکان در شیرخوارگاهها ، کمبود شدید عاطفه  دارند و کسی نیست حتی برای زمانی اندک،  آنها را در آغوش بگیرد و به آنها  محبت ورزد . پژوهش های متعددی در جهان و ایران نشان میدهد که بزهکاری در بزرگسالی رابطه مستقیم با عدم تامین محبت درکودکی و خردسالی دارد . واقعیت تلخ این است که دولت ها  در دوره های مختلف مدیریتی و در غالب ساماندهی فرزندان بدسرپرست و بی سرپرست،  نتوانسته اند تامین محبت این کودکان بی پناه را ساماندهی کنند و متاسفانه حرکتی چشمگیر دراین مسیر انجام نداده اند  . همین کودکان که در محیط های ناآرام ، پر تنش و مهم تر از همه خالی از محبت بزرگ می شوند در آینده ایی نه چندان دور به بزهکاران و افرادی با شخصیت ضد اجتماعی ، بدل خواهند شد که جامعه  راهی برای اصلاح و تربیت آنها نخواهد داشت .

 اگر برای تامین مربیان در حد استانداردها  اقدامی نکنیم  گویی که سرمایه های انسانی و مالی را مستقیما در راه تربیت افرادی فاقد وجدان ، تکانشی و بزهکاران ضد اجتماع که تخریب کنندگان امنیت جامعه خواهند گشت ، خرج می نماییم.

به عنوان نمونه در شش ماهه دوم سال 1400 تنها در یکی از شیرخوارگاه های تهران در عرض کمتر از دو ماه دو کودک جان خود را از دست دادند . بی شک اگر آنها دارای مربیان تمام وقتی می بودند  که  وقت بیشتری برای بررسی سطح سلامت و علائم حیاتی می گذاشتند، شاید چنین اتفاقی نمی افتاد . متاسفانه در بخش های دیگر نگهداری از کودکان در سنین بالاتر ، این عدم توجه  و رسیدگی،  به مرگ منجر نخواهد شد (به علت عبور از سن خطر  ) ولی مطمئنا در آینده ایی نه چندان دور به مرگ شخصیتی،اختلال های روانی پیش رونده ،اختلال ساختگی (نوعی از اختلال روانی که فرد مبتلا بدون علت به خود یا دیگران آسیب میزند) و …  می انجامد که زمینه را برای تبدیل شدن این فرزندان پناهنده به بزهکاران و تبهکارانی بالقوه آماده می کند .

اگر اندک اعتقادی به تحقیقات علمی نسبت به اهمیت نقش بنیادی سبک های دلبستگی و اهمیت شکل گیری شخصیت کودکان در سنین کم داشته باشیم ، می پذیریم ، که با این وضع نامناسب نگهداری از کودکان بی سرپرست در شیرخوارگاه ها، دقیقا عکس اهداف و ایده آل های سازمان بهزیستی( متولی ساماندهی کودکان بدون سرپرست و بد سرپرست ) عمل شده است .

تناقضات ساختاری و کارکردی بهزیستی یعنی هدف گذاری روی کاغذ  برای پرورش کودکانی شاداب ، خلاق ، آماده زندگی در اجتماع در حالی که حاصل ، تحویل نوجوانان و جوانانی گوشه گیر ، بزهکار، ضد اجتماع و ساختارشکن به جامعه است و جای تاسف است که همه مسئولین به این حقیقت واقف هستند ولی به علت انبوه مشکلات، ترجیح می دهند با سکوت از کنار آن عبور کنند !

-چگونه از کودکی تنها که هر چند ماه یکبار،  گردش کوتاه در حیاط محقر  شیرخوارگاه  را بعنوان لمس اجتماع  تجربه می کند  ، انتظار داریم جامعه را بشناسد !؟

-چگونه از کودکی که فقط و فقط  احتیاجات اولیه زندگی اش را برآورده کردیم انتظار داریم انسان مثمره  ثمری در جامعه بار بیاید !؟( با علت کمبود شدید مربی که مسئولین،  فکری اساسی برای آن نمی اندیشند )

-چگونه از فرزندی که گرمای آغوش مادر و محبت مادری را درک نمی کند انتظار داریم باری از بار جامعه بردارد  و سربار جامعه نباشد !؟

بیاییم واقع بین باشیم و با صدای بلند زنگ خطر بحران عاطفی و تربیتی فرزندان را در شیرخوارگاه ها فریاد بزنیم به این امید که به گوش مسئولی برسد .

قبل از شیوع بیماری کرونا ، گروه هایی بعنوان گروههای همیار که معمولا از بین خیرینی که دوست داشتند داوطلبانه خدمتی به بچه های بی سرپرست انجام دهند در شیرخوارگاهها حضور می یافتند تا بخشی از کار های را به دوش کشیده و مربیان وقتی پیدا کنند تا به بچه ها محبت کرده و با آنها بازی کنند . متاسفانه با توجه به اتمام بیماری و اینکه همه مشاغل به حالت عالی کاری برگشتند هیچ کدام از مسئولین شیرخوارگاه ها توجهی به این خواسته مربیان  هم نمی کنند تا با اضافه شدن این همیاران و کمک به  مربیان، آنها حداقل نفسی تازه کنند .انگار ترجیح می هند به جای  دردسرهای نامه نگاری و هماهنگی برای نوبت دهی به همیاران ، لباس عافیت به تن نهند و شیرخوراگاه را با انبوه مشکلات به حال خود رها نمایند ! 

بر اساس تحقیقات علمی شایع ترین علائم غفلت عاطفی در کودکان عبارتند از:

افسردگی

اضطراب

بی عاطفه بودن

بیش فعالی

پرخاشگری

عزت نفس پایین

اعتیاد به مواد مخدر و الکل و…

اجتناب از دوستان و فعالیت های گروهی

اجتناب از صمیمیت یا نزدیکی عاطفی

عدم تمایل به  پیشرفت

همچین رایج ترین عوارض کمبود محبت در بزرگسالی در تحقیقات علمی  موارد زیر عنوان شده است:

اختلال استرس پس از سانحه

افسردگی

احساس پوچی

احساس گناه و شرم

پرخاشگری

مشکلات اعتماد کردن به دیگران

اجتناب از ابراز احساسات

اجتناب از صمیمیت با دیگران

ضد اجتماع بودن

تمایل به بزهکاری

عدم اهمیت به خواست جمعی  و عدم توجه به قانون

بزرگسالانی که در کودکی،  محبت را تجربه نکرده اند، گویی خودشان به والدینی تبدیل شوند که به فرزندانشان بی توجه هستند زیرا آنها هرگز نتوانسته اند اهمیت احساسات خود را یاد بگیرند و احتمالا نمی دانند چگونه احساسات را در فرزندان خود پرورش دهند و به احساسات فرزند خود توجه کنند و این بزرگسالان  همان راه معیوب و بزهکار پرور شیرخوارگاه را در قالب خانواده پی خواهند گرفت .

پیشنهادات:

1- مربیان تربیتی که با تحصیلات تخصصی مخصوص رفع احتیاج روانی کودک در شیفت های کاری  در نظر گرفته شده و استخدام شده اند در این زمینه فعالیت داشته باشند نه به عنوان یک نگهداری کننده نوزاد ،  بدون توجه به تحصیلاتشان .

2-واگذاری نوزاد در زمان کوتاه ، به والدینی که زمان بسیاری در انتظار کودک هستند تا لااقل کودکان بتوانند مفهوم مهرو محبت و گرمای آغوش مادر را در خانواده تجربه کنند ..

3- واگذاری شیرخوارگاه ها به بخش خصوصی و محفوظ نگه داشتن حق نظارت و بازرسی برای سازمان بهزیستی

4-تدوین برنامه و تخصیص نیروهای کار کافی به عنوان مربی ، کمک مربی  در شیفت های کاری به گونه ای که بتوانند  زمانی صرف احتیاجات روانی و محبت به کودک کنند.در حالی که در حال حاضر تعداد مربیان به گونه ای کم است  که حتی از عهده احتیاجات اولیه بر نمی آیند .

5- با توجه به اینکه کار در شیرخوارگاه ها فرسایش روحی و جسمی بالایی به همراه دارد،  لحاظ کردن سختی کار برای شغل مربی و کمک مربی شاید کمترین انتظاری باشد که مسئولین به آن بپردازند .تا  انگیزه کاری این قشر بیشتر گردد.

6- افزایش حقوق و مزایا برای کارکنان بخش شیرخوارگاه ها (در کنار افزایش مربیان شیفت)

7- استفاده از حداکثر ظرفیت همیاران که به صورت داوطلبانه حاضرند بخشی از تربیت فرزندان را به عهده بگیرند .

سخن آخر اینکه

اهتمام ماهنامه این است تا خطری که لمس کرده و می داند خطری برای جامعه به دنبال خواهد داشت را  تبیین نماید . ماهنامه این امکان را داشته که با ارتباطاتی که با کارکنان شیرخوارگاه ها دارد پی به بخش های تاریکی ببرد که تاکنون  در بخش های نگهداری کودکان در شیرخوارگاه ها کمتر به آن پرداخته شده است وبا واکاوری مشکلات،  سعی دارد گره ای از مشکلات را بر اساس رسالتی که بر دوش دارد، باز نماید .

احساس خطر کردن توسط مسئولین به این حقیقت که کودکان در شیرخوارگاه ها آینده درخشانی نخواهند داشت، می تواند کمک نماید تا هر چه سریع تر راهی برای استخدام مربیان بیشتر(در حد استاندارد ها ) و یا واگذاری سریعتر کودکان انجام دهند

اولین قدم در راه حل مشکل این حقیقت است که باور کنیم بحران عاطفی در شیرخوارگاه ها ، بیداد می کند  از سازمان بهزیستی هم انتظار داریم به جای پاک کردن صورت مسئله ، یاری مان دهند تا  معضلات و مشکلات جاری مخصوصا در شیرخوارگاه ها ، مطرح و  تبیین گردد تا قدمی در راستای حل آن توسط مسئولین ذی ربط گرفته شود.